ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
خدا را لحظه ای حال زارم ببین عشق و رسوایی کارم ببین
بس که هجر و اشتیاقش داشتم حال قلب و جان پر خارم ببین
بس که فرهادی نمودم ، زان رو از رقیبم قصه ی شیرینی یارم ببین
شب هجران کم کشیدی و ندانی روز من زعشق تو منصور گشتم بر سر دارم ببین
کم کن استهزا خدا را بی وفا من خراب تو شدم ، آوار دیوارم ببین
بس که لرزیدم ز سوزت ، ریختم حال صوت از خود و عشق تو بیزارم ببین
مهر ورزیدم جفا دیدم بسی ضربه های خنجرت بر قلب بیمارم ببین
تو دعای هر قنوتم بوده ای ، اینک بیا بی هدف بودن چو پرگارم ببین
هر شب از یاد تو اشکی ریخته تو بیا و ابر پر بارم ببین
پ.ن 1: این شعرو 1 ماه پیش گفتم ، خیلی دوسش دارم ! شعر مث ِ بچه ی آدم می مونه ، کپی نکنید لطفا :)
آورین
واقعا شعر شبیه بچه آدم است چون با سرودنش واقعا حظ میبری . قبلا تجربه کرده ام . اصلا سرودنش بیشتر آرامش میاورد تا خواندن در اخر کار .
دنبال میکنم ملعون . بنویس
دنبال کن...
می نویسم
وای که چقد الان به خودت افتخار میکنی نظره منو که دیدی
آره دختر دایی