مطالعه ی میتولوژی کلاسیک ملل همیشه برای من جالب بوده است.اما جالب تر از
همه، شباهت اساطیر ، داستان ها و حماسه های ملل و تاثیرشان در ادیان (حتی
آیین های خدامحور) است.
اسطوره شالوده ی اصلی هر دینی است؛ عنصری
فرازمینی که پاسخی بود به ذهن خیال پرداز گذشتگان که همیشه با تکامل ادیان
شکل مدرن تری به خود می گرفت.
درست است که ارباب نوع در مقابل وحدت
گرایی سر تعظیم فرود آوردند اما به هیچ وجه عرصه کارزار را برای همیشه خالی
نکردند و با تنزل مقام به صورت هایی از قبیل فرشته ، شیطان و ... درآمدند.
از این رو می توان به رب النوع شرور کهن هادس ، شیطان ،دنیای مردگان (قلمرو هادس) و جهنم اشاره نمود.
شاید یادآوری به زاییده شدن منجی از مریم باکره در کیش مسیحیت و تولد سوشیانت از دختری باکره در باور زرتشتیان خالی از لطف نباشد.
اما ضلع سوم ، شباهت آفرینش آفرودیت (ایزد بانوی عشق یونانیان) با تولد سوشیانت است.
در پایان ، می توان گفت این روایت ها و داستان ها سلسله وار ، پیوند ذهن کنجکاو انسان کهن را یادآوری میکند.
انسانی که روزگاری با ذهن خلاقش خدایان را آفرید تا علت موجودیت اش را
توجیه کند، دلیلی برای پدیده های طبیعی یابد و با دیدن روزگار نه چندان
دلنشین اش ، به دنبال تسکینی برای خود و تجسم پایانی خوش برای نژاد خویش
باشد.
پ.ن : کتب "رساله در تاریخ ادیان" و "اسطوره رویا راز" از میرچا الیاده از منابع مناسب برای مطالعه بنیادین اسطوره شناسی است.