بهشت گمشده

دل سرا پرده ی محبت اوست....

بهشت گمشده

دل سرا پرده ی محبت اوست....



این همه کلاغ می خواهد چکار؟

این شهر
تنها خبرش تویی...
که بر نمی گردی !


مهدی نعمت زاده










بدین سان هرکسی مجبور شد که در زیرآسمان ها ، تنها و از روزی به روز دیگر زندگی کند





طاعون

آلبرکامو

ترجمه ی : رضا سید حسینی

صفحه ی 109





من هنوز با انتخاب عنوان مشکل دارم !



از جهتی می توان گفت که زندگی او نمونه بود.

او در شهر ما و نیز در جاهای دیگر ، از آن مردان نادری بود که جرات ابراز احساسات نیکوی خود را دارند.

کوچکترین احساسی که از خود بروز می داد نشانه ی نیکدلی ها و دلبستگی هایی بود که در روزگار ما کسی جرات ابراز آنها را ندارد.

از اعتراف به اینکه برادرزاده ها و خواهرزاده هایش را -که یگانه خویشان باقیمانده او بودند- دوست می دارد و هر دو سال یکبار برای دیدن آنها به فرانسه می رود سرخ نمی شد.
می گفت که خاطره ی پدر و مادرش -که در جوانی او مرده بودند- هنوز دچار اندوهش می سازد.
تصدیق می کرد که یکی از ناقوس های محله اش را ، که هر روز در ساعت پنج عصر طنین می افکند بیش از همه چیز دوست دارد ، اما با این وجود برای بیان چنین احساسات ساده ای پیدا کردن کوچکترین کلمه ای با هزاران زحمت توام بود...

طاعون
آلبرکامو
ترجمه ی رضا سید حسینی




تجدید





زخم ها خوب می شن و جاشون کم کم از بین می ره

ولی یه زنگ تلفن واسه برگردوندن تموم دردا بسه !


نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

اوریانا فالاچی











تقدیم به انــــــــــــار !




ناتانائیل ، از انار برایت بگویم ؟

در آن بازار شرقی ، آن ها را در سبد های حصیری ،

به پشیزی می فروختند.

و انارها از سبد فرو می ریختند.

برخی از آنها را می دیدیم که در میان گرد و خاک می غلتیدند

و کودکان برهنه از زمین جمعشان می کردند.

آب انار ترش مزه است ، همچون آب تمشک های نارس.

و گُلش گویی از موم ساخته شده است ،

و همرنگ میوه ی آن است.

گنجینه ی محفوظ ، جدار  کندوها ،

غنای طعم ،

ساختار پنج ضلعی.

پوست می شکافد ؛ دانه ها فرو میریزند ،

گویی قطره های خون است در جامه های لاجوردین ؛

و دانه های دیگر ، قطره های زر ، در دیسهای مفرغین لعابی.


                                                                      مائده های زمینی-آندره ژید-ترجمه ی مهستی بحرینی






بی هنگام ، بی مقدمه


راست است که صاحبان دل های حساس نمی میرند . . .
بی هنگام ناپدید میشوند !

  احمد شاملو




منبع : همان منبع پست قبلی :)







!



شب چه ربطی به خواب دارد . . .

جان میلتون





منبع : صفحه ی آقای آخر در فیس بوک