بدین سان هرکسی مجبور شد که در زیرآسمان ها ، تنها و از روزی به روز دیگر زندگی کند
طاعون
آلبرکامو
ترجمه ی : رضا سید حسینی
صفحه ی 109
از جهتی می توان گفت که زندگی او نمونه بود.
او در شهر ما و نیز در جاهای دیگر ، از آن مردان نادری بود که جرات ابراز احساسات نیکوی خود را دارند.
کوچکترین احساسی که از خود بروز می داد نشانه ی نیکدلی ها و دلبستگی هایی بود که در روزگار ما کسی جرات ابراز آنها را ندارد.
از اعتراف به
اینکه برادرزاده ها و خواهرزاده هایش را -که یگانه خویشان باقیمانده او
بودند- دوست می دارد و هر دو سال یکبار برای دیدن آنها به فرانسه می رود سرخ نمی شد.
می گفت که خاطره ی پدر و مادرش -که در جوانی او مرده بودند- هنوز دچار اندوهش می سازد.
تصدیق می کرد که یکی از ناقوس های محله اش را ، که هر روز در ساعت پنج عصر
طنین می افکند بیش از همه چیز دوست دارد ، اما با این وجود برای بیان چنین
احساسات ساده ای پیدا کردن کوچکترین کلمه ای با هزاران زحمت توام بود...
طاعون
آلبرکامو
ترجمه ی رضا سید حسینی
زخم ها خوب می شن و جاشون کم کم از بین می ره
ولی یه زنگ تلفن واسه برگردوندن تموم دردا بسه !
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد
اوریانا فالاچی
ناتانائیل ، از انار برایت بگویم ؟
در آن بازار شرقی ، آن ها را در سبد های حصیری ،
به پشیزی می فروختند.
و انارها از سبد فرو می ریختند.
برخی از آنها را می دیدیم که در میان گرد و خاک می غلتیدند
و کودکان برهنه از زمین جمعشان می کردند.
آب انار ترش مزه است ، همچون آب تمشک های نارس.
و گُلش گویی از موم ساخته شده است ،
و همرنگ میوه ی آن است.
گنجینه ی محفوظ ، جدار کندوها ،
غنای طعم ،
ساختار پنج ضلعی.
پوست می شکافد ؛ دانه ها فرو میریزند ،
گویی قطره های خون است در جامه های لاجوردین ؛
و دانه های دیگر ، قطره های زر ، در دیسهای مفرغین لعابی.
مائده های زمینی-آندره ژید-ترجمه ی مهستی بحرینی
راست است که صاحبان دل های حساس نمی میرند . . .
بی هنگام ناپدید میشوند !
احمد شاملو
منبع : همان منبع پست قبلی :)