یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود |
|
رَقَم مِهر تو بر چهره ما پیدا بود |
یاد باد آنکه چو چَشمت به عِتابم میکُشت |
|
مُعجِزِ عیسویت در لب شکّرخا بود |
یاد باد آنکه صَبوحی زده در مجلس اُنس |
|
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود |
یاد باد آنکه رُخَت شمعِ طرب میاَفروخت |
|
وین دلِ سوخته پروانهٔ ناپروا بود |
یاد باد آنکه در آن بَزمگه خلق و ادب |
|
آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود |
یاد باد آنکه چو یاقوتِ قدح خنده زدی |
|
در میان من و لَعل تو حکایتها بود |
یاد باد آنکه نگارم چو کمر بَربستی |
|
در رکابش مَهِ نو پیکِ جهانپیما بود |
یاد باد آنکه خراباتنشین بودم و مست |
|
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود |
یاد باد آنکه به اِصلاح شما میشد راست |
|
نظم هر گوهر ناسُفته که حافظ را بود |