-
آه ای بی خوابی ها
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1394 21:22
امروز خیلی اتفاقی یاد خاطرات دوران کنکور افتادم ! نمی دونم چرا دلم برای اون دوران تنگ شده ! فارغ التحصیلی از دانشگاه شاید ! باعث این دلتنگیه... ۹۴/۰6/۲۹
-
فیلینگ تایرد
یکشنبه 18 مردادماه سال 1394 00:33
به قول کوندرا ، ابدیتی همچون صدای وراجی بی پایان ...
-
spring,summer,fall,winter...
سهشنبه 11 فروردینماه سال 1394 23:06
بهار ، حضور توست ...
-
بی-آر-تی
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 00:44
یکی از خصوصیت های ذاتی ام کنجکاوی بیش از اندازه ، البته کاملا به صورت درونی و به دور از هرگونه بازتاب کلامی است. صد البته که اغلب از این کار هیچ لذتی نمی برم و کنکاش برخی شخصیت ها نیز بیش از حد ذهنم را درگیر می کند ! مثلا همین امروز عصر که به میدان انقلاب می رفتم، با یکی از شخصیت های مورد بحث که چندان هم مورد علاقه ام...
-
اسطوره یا واقعیت
یکشنبه 5 بهمنماه سال 1393 23:34
مطالعه ی میتولوژی کلاسیک ملل همیشه برای من جالب بوده است.اما جالب تر از همه، شباهت اساطیر ، داستان ها و حماسه های ملل و تاثیرشان در ادیان (حتی آیین های خدامحور) است. اسطوره شالوده ی اصلی هر دینی است؛ عنصری فرازمینی که پاسخی بود به ذهن خیال پرداز گذشتگان که همیشه با تکامل ادیان شکل مدرن تری به خود می گرفت. درست است که...
-
خلوت سرای همایونی
شنبه 6 دیماه سال 1393 02:10
شیفته ی رنگم ! دلیلش را خودم هم نمی دانم. دوست دارم هر روز وقت اضافی داشته باشم و در حیاط کاخ گلستان بنشینم و به آن در و دیوار و حوض فیروزه فام اش که بیشتر به مخمل می ماند تا آجر چشم بدوزم... خلوت بودنش حس غریبی به من می دهد. غربت هنر ! اما ناراضی هم نیستم. همین خلوت بودنش گاهی مرا جذب آنجا می کند !
-
از سعدی
چهارشنبه 14 آبانماه سال 1393 18:29
گر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد گویم از بنده ی مسکین چه گنه حاصل شد کو دل آزرده شد از من غم آنم باشد "شیخ اجل"
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 مردادماه سال 1393 21:53
این همه کلاغ می خواهد چکار؟ این شهر تنها خبرش تویی... که بر نمی گردی ! مهدی نعمت زاده
-
خط خطی بیست و دوم
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1393 23:15
الا ای بلبل محزون بخوان آواز این محنت که بود از باغ مه رویان خزانی سهمگین سهمت تو ای پروانه ی مفتون بسوز از سوز محبوبت وفادار غم یاری ، سماع سوختن رسمت تو ای معشوقه ی جان ها فدای تو من و ما ها از آن روزی که تابیدی فرو رفتیم در حیرت به جان ما هواداران ، تورا بر جان ما رحمی مکن ما را رها بی خود که می میریم از حسرت کلامی...
-
از حسین منزوی
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 23:49
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت شروع وسوسهای در من، به نام دیدن و چیدن بود من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری که هردو باورمان ز...