دنبال تو می گردم ، خواهان توام؛
در پی نوازش گیسوهایت....
تلاطمی در نفس های تو یافته ام
تلاطمی که زنگار کهنه آیینه ی غم هایم را پاک می کند.
آیینه که خود بی حجاب خودم را در آن می بینم....
دست های تو ، داستان قهر و آشتی کودکانه....
و لبهای سردت که یاد آور تلخ ترین خنده های دروغین روزگاران جاوید تنهایی من و توست.
تلخی مشترک....
چگونه ترک ات گویم ،که نگاه کردن به سکوت خالی بی تفاوت ات نیز برای چشمان بی اعتمادم شیرین است.
بغض های نیم شبانم برای تو ،بغض ها و اشکهایی ناشی از دردهای مسموم قلبم...
اشکهایی که خبر از عروج می دهد و گاهی هم زوال....