یکدم از یاد تو غافل نشده ام چندی است بوسه ات شفای چو من آرزومندی است
بوی باران نیز یاد تو کند زنده و حال اشک آسمان نیز برایم دردی است
پرده ی فغان عاشق نیست جز درد وفا شنو که ضجه های کمانچه گویای پندی است
تیغ بر قلب و نوای خوش یا محبوبم نشانه ی عنایت ز حضرت خداوندی است
تاب زلف یار ، گرد ، بر نای غمین حکم عدم از روز ازل با کمندی است
عجل معجّل و کاسه ی زهر و حسرت وداع در کام مشتاق شیرین تر از هر قندی است
پ.ن : !