ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
بین که غمت چگونه ، دردم فزون نموده از این دل شکسته ، شادی برون نموده
دوری و رنج آن را ، صدها هزار لعنت عشقت مرا شهیر ِ شهر ِ جنون نموده
صد حیف کام تلخم ، شیرین نشد ز شیرین پس ، که مرا فرهاد ِ این بیستون نموده ؟
دیده ی خشک من را ، خون آبه ای نیاز است گریـــه مرا رسوای چندین قرون نموده
سنگینی نگاه ِ این خلق کم عنایت قامت استوارم ، چون دال و نون نموده
جان را گنه چه باشد ، با یک نگه به سستی این لا ابالی ِ دل ، جان سرنگون نموده
هرچند از هوس ها ، دور است این نیازم
اما نیاز ِنازل ، این عشق ، دون نموده
پ.ن : به وضوح ذهن آشفته ام توی شعر معلومه
پ.ن 2 : می توان با دو دو تا چهار تا استدلال کرد ، اما ، ناتانائیل ، همه کس نمی تواند به خوبی محاسبه کند (آندره ژید-مائده های زمینی-ترجمه ی مهستی بحرینی-صفحه ی 42)
پ.ن 3 : پانویس شماره ی 2 را ، برای اولین بار که خواندم ، خودم را بخشیدم
یه کم وزن و اینا انگار بیشتر اومده دستت . ولی به نظر من رو وزن های سنگین کار کن شبیه حافظ و اینا . اصطلاح درستشو نمیدونم چی میشه .
آره ، وزن عروضی می گن بهش ، ناخودآگاهه علی ، اگه بخوام آگاهانه بگم نمی تونم
دقیقا درک میکنم سختی کاری رو که میگی ولی میگن شاید اگه یکم مطالعه کنی در این موارد شاید اصن بهت کمک بیشتری بکنه تو پیدا کردن قافیه و اینا
همیشه شعر ها رو دقیق خوندم ، اما دوس ندارم کلمات کسی ر کپی کنم ، شاید این سبک شعر قدیمی باشه اما حرفاش جدیده....