هنگام نوازش نامه ی آن پر جفا حلقم اندود درد و زهر گشت
این که حالم چیست نمی دانم اما زهر هم چون نوش داروی بعد از مرگ گشت
به کدام دیار ذکر درد خطاست که مرهم تو بدتر از خود درد گشت
من ماندم و این سیلاب بی جواب بهر عشق کوه اعتقادم چون گرد گشت
این بود پایان تلخ موعود همیشگی آتش مهرم بر همه ی این عالم سرد گشت
91/11/7
1 بامداد
ای که بهار من تویی بی تو ببین خزان شدم هین تو نشانی ام مجو ، غریب بی نشان شدم
بلبل بی گلم مرا نیست دلیل زندگی فقر نگاه تو که شد نیست شدم فغان شدم
بی تو و با روایتت روز و شبم می گذرد رحم نمی کنی ولی نادیِ اَلاَمان شدم
جام شدم به دست تو بوسه ی تو امید من ریختی ام زمین ولی بر قدمت روان شدم
چون به خدا کنم گله؟چون که هنوز عاشقم عشق تو بس مرا که من زنده ی دو جهان شدم
92/1/20
00:30 بامداد
پ.ن : جالبه ، تصمیم میگیری شب رو بیدار بمونی تا درس بخونی ، بعد ، بعد جای درس خوندن می شینی و خزعبلات بالا رو میگی
تا حالا متوجه شده اید که همه ی آثار بزرگ ادبی – موبی دیک ، هاکلبری فین ، وداع با اسلحه ، داغ ننگ ، نشان سرخ دلیری ، ایلیا و اودیسه ، جنایت و مکافات ، کتاب مقدس ، شعر حمله ی بریگادنور – درباره ی این است که انسان بودن چه چیز مزخرفی است ؟
Kurt Vonnegut
پ.ن :کرت ونهگوت (Kurt Vonnegut, Jr) نویسندهٔ آمریکایی بود. آثار او غالباً ترکیبی از طنزی سیاه و مایههای علمی تخیلی است که از میان آنها گهواره ی گریه (۱۹۶۳)، سلاخخانهٔ شمارهٔ پنج (۱۹۶۹) و صبحانهٔ قهرمانان (۱۹۷۳) بیشتر مورد ستایش قرار گرفتهاند. در سال ۱۹۹۹ آستروئید یا سیارک ۲۵۳۹۹ را به بزرگداشت او ونه گات نامیدند.
پ.ن 2 : Photo by Brooke Shaden