دنبال تو می گردم ، خواهان توام؛
در پی نوازش گیسوهایت....
تلاطمی در نفس های تو یافته ام
تلاطمی که زنگار کهنه آیینه ی غم هایم را پاک می کند.
آیینه که خود بی حجاب خودم را در آن می بینم....
دست های تو ، داستان قهر و آشتی کودکانه....
و لبهای سردت که یاد آور تلخ ترین خنده های دروغین روزگاران جاوید تنهایی من و توست.
تلخی مشترک....
چگونه ترک ات گویم ،که نگاه کردن به سکوت خالی بی تفاوت ات نیز برای چشمان بی اعتمادم شیرین است.
بغض های نیم شبانم برای تو ،بغض ها و اشکهایی ناشی از دردهای مسموم قلبم...
اشکهایی که خبر از عروج می دهد و گاهی هم زوال....
آسمان شب ، گورستانی است پر از اجساد عاشقان مطرود معدوم.
در تاریکی مرموز این گورستان قلبهای شعله ور این عاشقان مغلوب هویداست.
قلوبی که هرگاه به یاد مقدس معشوق خویش می افتند ،
آتش سینه هایشان بیشتر به لایتناهی شعله می کشد.
چشمک ستاره.....
خدا را لحظه ای حال زارم ببین عشق و رسوایی کارم ببین
بس که هجر و اشتیاقش داشتم حال قلب و جان پر خارم ببین
بس که فرهادی نمودم ، زان رو از رقیبم قصه ی شیرینی یارم ببین
شب هجران کم کشیدی و ندانی روز من زعشق تو منصور گشتم بر سر دارم ببین
کم کن استهزا خدا را بی وفا من خراب تو شدم ، آوار دیوارم ببین
بس که لرزیدم ز سوزت ، ریختم حال صوت از خود و عشق تو بیزارم ببین
مهر ورزیدم جفا دیدم بسی ضربه های خنجرت بر قلب بیمارم ببین
تو دعای هر قنوتم بوده ای ، اینک بیا بی هدف بودن چو پرگارم ببین
هر شب از یاد تو اشکی ریخته تو بیا و ابر پر بارم ببین
پ.ن 1: این شعرو 1 ماه پیش گفتم ، خیلی دوسش دارم ! شعر مث ِ بچه ی آدم می مونه ، کپی نکنید لطفا :)
1- خیلی وقته از وبلاگ نویسی دور بودم ، این وبلاگ رو وقتی راه انداختم که "زمزمه ی مرداب" رو با تمام خاطره هاش ، با تمام قصه ها و غصه هاش بستم (برای همیشه) ؛
نکته ی باحال : انگار یه نفر منتظر بوده من وبلاگو حذف کنم ، دوباره زمزمه ی مردابو با همون آدرس و اسم ثبت کرده (راستش وقتی اینو دیدم دلم گرفت.....)
2-احتمالا فکر می کردم (شایدم مطمئن بودم ، نمی دونم) پرده ی اول نمایشنامه ی زندگیو اینجا بنویسم....
3-طول کشید ، اما الان با آرامش نسبی شروع کردم.